جدول جو
جدول جو

معنی نگه داره - جستجوی لغت در جدول جو

نگه داره
(زَ)
مخفف نگاه دارنده و نگه دارنده. (برهان قاطع) (آنندراج). حافظ. مستحفظ. (ناظم الاطباء). به این معنی نگه دار مستعمل است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نگه دارنده
تصویر نگه دارنده
حفظ کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
نگاه داشتن، محافظت، پرستاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگه داشت
تصویر نگه داشت
نگاهداری، محافظت
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
نگاه داشت. حفظ. حراست. صون. صیانت. وقایه. اسم است از نگه داشتن. (یادداشت مؤلف). نگه داری. مواظبت. مراقبت:
تا مادرتان گفت که من بچه بزادم
از بهر شما من به نگه داشت فتادم.
منوچهری.
هرگاه از این علامت ها که کرده آمد چیزی پدید آید زود به تدارک و نگه داشت قوه مشغول باید بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، رعایت. مراعات. (یادداشت مؤلف) : پس شهنشاه در احتیاطنگه داشت مراتب به جائی رسانید که ورای آن مزیدی متصور نبود. (تاریخ طبرستان)
لغت نامه دهخدا
(نِ گَهْ)
محافظت. (ناظم الاطباء). حفظ. نگاه داری. پاسداری:
سپه را نگه داری شهریار
به از جنگ در حلقۀ کارزار.
سعدی.
- نگه داری کردن، نگاه داشتن. حفظ و حراست کردن. سرپرستی و مواظبت کردن
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ/ دِ)
نگاهبان. (آنندراج). حافظ. حامی. (ناظم الاطباء). نگاه دارنده. نگاه دار. (فرهنگ فارسی معین). حفیظ. پاسدار. محافظ. پشتیبان. گوشدار:
لاد را بر بنای محکم نه
که نگه دار لاد بن لاد است.
فرالاوی.
تو ایدر شب و روز بیدار باش
سپه را ز دشمن نگه دار باش.
فردوسی.
به گرد جهان چار سالار من
که هستند بر جان نگه دار من.
فردوسی.
دل و گرز و بازو مرا یار بس
نخواهم جز ایزد نگه دار کس.
فردوسی.
گویم که خدایا به خدائی و بزرگیت
کو را به همه حال معین باش ونگه دار.
فرخی.
به مراد دل تو بخت تو را راهنمای
به همه کاری یزدانت نگه دار و معین.
فرخی.
جبار همه کار به کام تو رسانید
بادات شب و روز خداوند نگه دار.
منوچهری.
در طاعت تو جان و تنم یار خرد گشت
توفیق تو بوده ست مرا یار و نگه دار.
ناصرخسرو.
هم نکودار اصل فضل و کرم
هم نگه دار راز دین و حرم.
سنائی.
در زینهار بخت نگه دار توست حق
زنهار زینهاری خود را نگاه دار.
خاقانی.
نگه دار ما هست یزدان و بس
به یزدان پناهیم و دیگر نه کس.
نظامی.
به بی یاری اندر جهان یار باش
شب و روزش از بد نگه دار باش.
نظامی.
جهانت به کام و فلک یار باد
جهان آفرینت نگه دار باد.
سعدی.
گر نگه دار من آن است که من می دانم
شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد.
؟
، مراقب. پاسبان. نگهبان:
بس ایمن مشو بر نگه دار خویش
چو ایمن بوی راست کن کار خویش.
فردوسی.
، دارنده. صاحب:
پس شاه لهراسب گشتاسب شاه
نگه دار گیتی سزاوار گاه.
فردوسی.
گزین و مهین پور لهراسب شاه
خداوند گیتی نگه دار گاه.
فردوسی.
، سرپرست. سرکرده:
ز خون نیا دل بی آزار کرد
سری را بر ایشان نگه دار کرد.
فردوسی.
سپه را که چون او نگه دار بود
همه چارۀ دشمنان خوار بود.
فردوسی.
نگه دارآن لشکر اکنون توی
نگه کن بدیشان، نگر نغنوی.
فردوسی.
بر ایشان نگه دار فرهاد بود
که در جنگ سندان فولاد بود.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
نگاهبان. (آنندراج). نگه دار. محافظ. پاسبان. (ناظم الاطباء). نگاه دارنده. حافظ. گوش دار. حفیظ. رقیب. حارس. عاصم. (یادداشت مؤلف) :
تا خوی او چنین بود او را به روز و شب
ایزد نگاه دار بود ز آفت زمن.
فرخی.
نگاه دار و معینت خدای باد که هرگز
بجز خدای نباشد نگاه دار معین را.
سعدی.
، ضابط. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
محافظت. پاسبانی. (ناظم الاطباء). حفظ. حراست. نگه داشت. (یادداشت مؤلف) ، پرورش. (ناظم الاطباء). مواظبت. (فرهنگ فارسی معین). مراقبت. (ناظم الاطباء). رجوع به نگاه داری کردن و نگه داری کردن شود
لغت نامه دهخدا
حافظ. مستحفظ. (ناظم الاطباء). نگاه دارنده. نگاه دار. نگه دار. رجوع به نگاه دار شود:
نگه دارندۀ بالا و پستی
گوا بر هستی او جمله هستی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ نَهْ رَ / رِ)
گناه کار. گنهکار:
گنه کارگان را هراسان کنیم
ستمدیدگان را تن آسان کنیم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
محافظت حراست، مواظبت
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه چیزی را نگاه دارد محافظ. یا قوت (قوه) نگاه دارنده. قوه ماسکه، یکی از اجزاء اسطرلاب ممسکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نه دایره
تصویر نه دایره
نه پرهون گواژ نه سپهر نه آسمان نه فلک: (نه دایره یک لحظه کناره کند از سیر گر بروزد از مرکب عزم تو غباری) (سنائی. مصف. 325)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگاه داری
تصویر نگاه داری
محافظت، حراست، مواظبت، توجه دقیق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
صیانت، حفاظت، مراقبت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگه داشت
تصویر نگه داشت
ابقا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگه داری
تصویر نگه داری
حفظ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
Maintenance, Retention
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
entretien, (FR) rétention
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
matengenezo, (SW) uhifadhi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
유지보수 , 보유
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
bakım, (TR) tutma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
pemeliharaan, (ID) retensi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
রক্ষণাবেক্ষণ , ধারণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
रखरखाव , धारण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
обслуговування , утримання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
manutenzione, (IT) ritenzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
Wartung, (DE) Aufbewahrung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
onderhoud, (NL) retentie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
обслуживание , удержание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
konserwacja, (PL) zatrzymanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
mantenimiento, (ES) retención
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
manutenção, (PT) retenção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
维护 , 保持
دیکشنری فارسی به چینی